در «موقعیت انقلابی» جامعه ما، تغییر بنیادی اوضاع سیاسی اجتماعی جامعه، یک خواسته عمومی است. وقتی حاکمیت با هر حرکت و اقدام واقعی برای تغییر اوضاع مخالفت می‌کند، خودبخود گزینه «سرنگونی» و «براندازی» در مقابل توده‌های خواهان تغییر قرار می‌گیرد ـ بخصوص مخالفت‌هایی که در برابر خواست‌های به حق زحمت‌کشان، کارگران، دهقانان و دیگر اقشار محروم اعمال می‌کند. در تمامی قیام‌های سال‌های اخیر، این خواسته با شعارهای مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر خامنه‌ای، … مرگ بر ستمگر  چه شاه  باشه چه رهبر و پس میگیریم ایران رو…. تکرار و تاکید شده است.
اکنون باید دید که آیا «براندازی و سرنگونی»، تنها با «نافرمانی مدنی»، امکان پذیر است؟ یعنی مگر یک قیام مردمی برای «سرنگونی و براندازی» به «نافرمانی مدنی» نیاز ندارد؟ بطور کل نافرمانی مدنی به چه اشکالی بروز می‌کند و به چه نتایجی می‌تواند برسد؟
ایده «نافرمانی مدنی» ریشه و سابقه طولانی در مبارزه ملت‌ها برای به رسمیت شناختن ابتدایی‌ترین و پایه‌ای‌ترین حقوق مردم کشورهای تحت اشغال و نیز تحت سلطه دیکتاتوری در اون کشورها دارد.
مبارزه منفی در تاریخ معاصر
مبارزه استقلال طلبانه مردم هند به رهبری مهاتما گاندی که به «مبارزه منفی» شناخته میشد، یک نمونه تاریخی از این نوع مبارزات است.  
در آمریکا برای به رسمیت شناساندن حقوق شهروندی، جنبش سیاه پوستان به رهبری ”مالکوم ایکس” و ”دکتر مارتین لوتر کینگ” دنبال شد و به موفقیت رسید 
در دهه‌های اخیر، شکل‌های پیشرفته‌تر این نوع مبارزات در لهستان پی گرفته شد که جنبش کارگری به عنوان” جنبش سولیدارتی= همبستگی” به رهبری ”لخ والسا”  با اعتصابات سراسری از کشتی سازی بندر ” گدانسک”شروع شد و بعد همه لهستان را فرا گرفت و به یک قیام سراسری تبدیل گردید.
در جنبش‌های معروف به ”بهار عرب” بخصوص در تونس و مصر هم شاهد بودیم که ”نافرمانی مدنی” با پیشتازی جوانان و مشارکت گسترده زنان، توانست به پیروزی برسد   در همه این نمونه‌ها، جنبش‌ها زمانی توانستند از طریق مبارزه مدنی به پیروزی برسند که :  
یا در آن کشور«حقوق اولیه شهروندی»  یعنی ”دمکراسی” از اساس برقرار بوده .. مثل  لهستان که ” سندیکا و سندیکالیزم” یا همان فعالیت اتحادیه‌های کارگری  حق به رسمیت شناخته شده‌ای برای کارگران بود که این جنبش، با توصل به آن – علیرغم  دستگیری‌ها و فشارهای اولیه نظام حاکم- توانست به قیام عمومی تبدیل بشود،
و یا نظام حاکم – به دلایل مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی- دیگر توان سرکوب خونین ”نافرمانی مدنی” رو نداشته  است (مانند آنچه در تونس و مصر شاهد بودیم).  
اما در ایران امروز،  حاکمیت نظام استبدادی و دیکتاتوری مطلق با سوء استفاده فریبکارانه از دین ، بعد از چهار دهه هیچ جایی برای ”حقوق اولیه شهروندی” باقی نگذاشته است، که جنبش ”نافرمانی مدنی” بتواند به کمک آن  شکل گرفته و دیکتاتوری را با دموکراسی جایگزین کند.
آیا در استبداد مذهبی مبارزه مدنی پاسخ می‌دهد؟
حاکمیت قتل و غارت « ولایت فقیه»، جایی برای شکل‌گیری سراسری کارگری باقی نگذاشته است…. مثلا « خانه کارگر» در واقع یک سازمان اصلی سرکوب کارگران و جنبش کارگری است. رژیم حاکم الان دیگر نمی‌تواند جلوی اعتصاب‌های کارگری را بگیرد بخاطر اینکه از توانش خارج شده اما با اخراج و بیکار کردن کارگران و دستگیری و زندان و اعدام، جلوی تشکل‌یابی گسترده کارگران را گرفته است.
رژیم خامنه‌ای جنایتکار، روی همین تجربه، با سپاه تروریستی پاسداران و نیرو انتظامی و یگان ویژه‌اش، مانع از این شده است که تظاهرات مردم میلیونی بشود و با میلیونی شدن و میلیونی ماندن تظاهرات و تجمعات – مانند سایر کشورها – به پیروزی برسد. با سرکوب خونین و کشتار گسترده و دستگیری‌های خیلی زیاد  و شکنجه و زندان ،‌ سد راه پیروزی قیام‌های مردمی شده است.
کسانی که”نافرمانی مدنی” را کنار «مبارزه مسالمت آمیز» قرار می‌دهند تا با شیادی «مبارزه بی هزینه» را تبلیغ کنند در واقع دارند خاک در چشم توده‌های مردم می‌پاشند.
”نافرمانی مدنی”، البته  می‌تواند یکی از راه‌های آوردن مردم به صحنه مبارزه باشد اما در نظام دیکتاتوری و اعدام و سرکوب مطلق ولایت فقیه، ”نافرمانی مدنی” خودش به تنهایی راه حل براندازی و «سرنگونی» نیست. کسانی که ”نافرمانی مدنی” را به‌عنوان  راه حل تغییر اوضاع در ایران، تبلیغ می‌کنند، آگاهانه – و البته خائنانه – همین توهم را دامن می‌زنند که گوییا می‌شود با نافرمانی مدنی این رژیم را سرنگون کرد.
تناقض در گفتار و عمل
 باید از این جماعت پرسید که اگر اینقدر آزادی فعالیت در ایران هست که بتوان مبارزه مدنی کرد چرا خودشان در آمریکا و اروپا تشریف دارند. در کشوری می‌توان مبارزه مدنی کرد که امکان فعالیت نسبتا آزادی در آنجا وجود داشته باشد، حقوق افراد به رسمیت شناخته شده باشد و امکان تشکل یابی و آزادی بیان فراهم باشد. اگر شما پرچمدار مبارزه مدنی هستید چرا تشریف نمی‌آورید به ایران که در اینجا پرچم را بلند کنید. رژیم جنایتکار و تا دندان مسلح آخوندها که کوچکترین اعتراض مردم را با گلوله و کشتار پاسخ می‌دهد راهی باقی نگذاشته است برای اینکه مردم با ”نافرمانی مدنی” بتوانند رژیم را تغییر دهند. ”
نافرمانی مدنی” می‌تواند حتی به صورت نپرداختن حق اشتراک‌های آب و برق و امثالهم باشد اما این راهکارها راه  براندازی نیستند.، کسانی که تحت عنوان ” نافرمانی مدنی”، کارهایی مثل بی حجابی یا رقص و این نوع کنش‌ها را تبلیغ می‌کنند، خوب می‌دانند که اینها نه تنها هیچ آسیبی به رژیم نمی‌رساند بلکه فقط مانند آبی هستند بر آتش قیام شعله‌ور مردم. مثل دار و دسته بچه شاه که مانع مبارزات و قیام آتشین مردم شده و با رفتار مستهجن و کوچیک کردن خواسته مردم که سرنگونی است، فراخوان به حفظ سپاه پاسداران یعنی  نیروی سرکوبگر انقلاب مردم می‌دهند، یعنی دقیقا در خدمت بقای این رژیم عمل می‌کنند.
وقتی راه مبارزه مسالمت آمیز و ادامه «نافرمانی مدنی» – همانگونه که بعد از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی در دو سال و چندماه نخست حاکمیت جدید – این مبارزه جریان  داشت ولی بعد در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ با سرکوب و کشتار توسط خمینی ملعون بسته شد- پس برای تغییر اوضاع چه باید انجام می‌شد؟
 جنبش اعتراضی مردم ما – که اکنون به یک قیام بنیان کن تبدیل شده است – چه راهی را باید برای محقق کردن براندازی در پیش بگیرد؟
 به این پرسشها، در قسمتهای بعدی دانش انقلاب پرداخته خواهد شد.    
🙏لطفا به اشتراک بگذارید