اگر بخواهیم "شناخت علمی"را به موجزترین بیان توصیف کنیم عبارت است از؛ "پاسخی آزموده شده و مشخص و منطقی به پرسشی مشخص و عینی". از اینروست که علم در برابر پرسشهای تازه پیوسته راه‌حلهای تازه را بررسی و پیشنهاد می‌کند که این امر دلالت بر پویایی این دستگاه شناختی دارد. حال اگر مبارزه سیاسی را به‌عنوان یک پدیده عینی، یک علم در نظر بگیریم آنگاه باید از منطق حاکم بر علم نیز در مبارزه پیروی کنیم. در تاریخ مبارزات سیاسی و اجتماعی در ایران، سازمان مجاهدین خلق جریانی بود که مبارزه سیاسی را به‌عنوان یک علم معرفی کرد و پایه‌گذاران سازمان منطق و پویایی حاکم بر دستگاه علمی را بر عمل مبارزاتی نیز حاکم می‌دانستند. این نگرش علمی به مبارزه تا امروز نیز بر استراتژی و تاکتیکهای سازمان مجاهدین خلق ایران هم‌چنان حاکم است. از اینروست که می‌بینیم پس از ۵۹ سال مبارزه علیه دیکتاتوریهای شاه و شیخ و تحمل حمله و هجوم های گسترده این دو رژیم با امدادهای استعماری، مجاهدین هم‌چنان بزرگترین تهدید برای موجودیت رژیم ولایت فقیه و بزرگترین و مؤثرترین نیروی سرنگونی آن هستند. در شناخت علمی یک دانشمند پس از شناسایی و طرح پرسش مشخص روی شناخت الگوهای رفتاری و کیفیت پدیده مورد بررسی متمرکز می‌شود تا پس از شناخت درست و دقیق بتواند پاسخ یا پاسخهای ممکن را مورد آزمون قرار دهد. در مبارزه علمی نیز همین شیوه عمل حاکم است. پرسشی که در مبارزه سیاسی در حال حاضر در ایران پیش روی ماست رژیم ولایت فقیه و نحوه ساقط کردن آن است. بنابراین در گام نخست باید الگوهای عمل و ماهیت این رژیم را شناخت تا بتوان پاسخ یا پاسخهای مناسب برای مقابله با این رژیم را یافت. مجاهدین از فردای انقلاب ضدسلطنتی بر اساس قواعد علمی شناخت، روندی را که خمینی پیش گرفته بود تشخیص دادند و طی دو سال و نیم در یک مبارزه سیاسی تمام‌عیار تلاش کردند تا جلوی اختناقی را که خمینی به‌دنبال برقراری‌اش بود بگیرند. این راه سیاسی را مجاهدین نه از سر تفنن یا به‌خاطر بی‌هزینه بودنش، بلکه دقیقاً طبق قواعد علمی که شرایط تاریخی مشخص اقتضا می‌کرد انتخاب کردند. شاهد بر این ادعا دهها شهید و مجروح و صدها زندانی است که مجاهدین طی همان دو سال و نیم مبارزه صرفاً سیاسی و بی‌آن که به‌رغم توحش مزدوران خمینی پاسخی قهرآمیز به این توحش بدهند با صبر و متانتی عظیم بر باز نگه‌داشتن حداقل منفذهای آزادی تمرکز کردند. اما پس از ۳۰ خرداد سال ۶۰ که خمینی تظاهرات مسالمت‌آمیز ۵۰۰ هزار نفری مجاهدین در تهران را با بربریت تمام به خون کشید، پاسخ مبارزه سیاسی و مدنی و مسالمت‌آمیز در برابر مسأله رژیم ولایت فقیه به بن‌بست رسید چرا که رژیم ماهیتی از خود بروز داد که پاسخی جز مقاومت قهرآمیز را امکانپذیر نمی‌کرد. از این‌رو بود که مجاهدین باز هم طبق منطق مبارزه علمی جنگ مسلحانه شهری را آغاز کردند و هسته‌های مقاومت مسلحانه در جای جای میهن شکل گرفت تا این‌که این هسته‌ها در نهایت به ارتش آزادیبخش ملی ایران که بهترین استراتژی در برابر این رژیم وحشی بود بالغ شد. این ارزیابی علمی سازمان از شرایط اجتناب‌ناپذیر مبارزه و رسیدن به پاسخهای مناسب موقعیت تنها مربوط به مبارزه علیه رژیم ولایت فقیه نبود. در زمان شاه نیز بنیانگذاران سازمان مجاهدین دقیقاً طبق یک رویکرد علمی و با جمع‌بندی مبارزات پیشین علیه رژیم سلطنتی که مبتنی بر فعالیت‌های قانونی و اصلاح طلبانه بود، به‌ویژه جریان نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق و نیز برخی مقاومتهای سیاسی و مدنی در دهه ۳۰، و شناخت ماهیت رژیم سلطنت که از ابتدای دهه ۴۰ راه هر گونه مبارزه سیاسی را با خودکامگی حداکثری بسته بود به این نتیجه رسیدند که تنها پاسخ درست و علمی به‌صورت مسأله رژیم سلطنتی یک مبارزه قهرآمیز انقلابی است. همان جمعبندی و تحلیلی که فداییان شهید پویان و احمد زاده و جزنی را نیز به پاسخی جز ضرورت تشکیل یک سازمان انقلابی با استراتژی نبرد مسلحانه و چریکی نرساند. بعد ها خمینی هم که همان مسیر سلطنت مدفون را با بربریت بیشتر و چند مدار بالاتر پیش گرفت پاسخ سازمان مجاهدین خلق ایران پس از آزمودن راه مسالمت‌آمیز دو سال و نیم ابتدای انقلاب، استراتژی ارتش آزادیبخش ملی بود.
 
استراتژی کانون‌های شورشی؛ یک پاسخ علمی
هم‌چنانکه گفته شد دستگاه شناخت علمی دارای دینامیسم یا پویایی است. به این معنی که پاسخ هایش را متناسب با شرایط و کیفیت حال حاضر پدیده‌ها تعیین می‌کند. و خود را با چشم‌پوشی بر تغییرات پدیده در وضعیت گذشته پدیده حبس نمی‌کند. این منطق نیز بر یک مبارزه علمی صادق و حاکم است. بر این اساس هر گاه رژیمی که هدف مبارزه است تغییر روش و و کیفیت بدهد یا شرایط تعادل‌قوا میان نیروی مبارزاتی و رژیم حاکم تغییر کند، پاسخهای علمی مبارزه نیز به تناسب شرایط تغییر می‌کند. زمانی که خاک عراق در سینی طلا به رژیم ولایت فقیه تقدیم شد و پس از چند سال مقاومت جانانه مجاهدین خاک اشرف ۱ را ترک کردند و مزدوران رژیم تروریستی ولایت فقیه جست و خیز کنان از در و دیوار آن بالا می‌رفتند و رجز اتمام کار مجاهدین را می‌خواندند مبارزه علمی مجاهدین در تدارک پاسخهای تازه طبق یک رویکرد تماماً علمی به مبارزه بود و نتیجه کار ابتدا طرح دستور کار "هزار اشرف"بود که رژیم را به تلاطم انداخت و سپس خلق استراتژی"کانون‌های شورشی" توسط فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی ایران، مسعود رجوی، که رژیم ولایت فقیه را مات و مبهوت بر جای گذاشت. در واقع استراتژی کانون‌های شورشی همان پاسخ علمی و مناسب به شرایط تازه بود که رهبر مقاومت طبق همان رویکرد علمی به مبارزه آنرا خلق کرد و هر چند رژیم و همگنان اش در ابتدا تلاش کردند آنرا نادیده بگیرند اما وقتی اثرات و نتایج شگفت آنرا در بالا بردن کیفیت رادیکال وضعیت عینی انقلاب و به‌ویژه در رادیکالیزه و سازماندهی کردن قیامهای ۹۸ و ۱۴۰۱ به چشم دیدند کاری جز ناله‌های شبانه‌روزی و خط و نشان کشیدنهای پوشالی پیش نگرفتند. هم‌چنانکه رهبر مقاومت طی پیامی در بحبوحه قیام آبان ۹۸ گفت "استراتژی ظفرنمون کانون‌های شورشی محک خورد" و خود را به‌عنوان تنها راه‌حل سرنگونی رژیم تروریستی ولایت فقیه به اثبات رساند. رژیمی که سالها رجز اتمام کار مجاهدین را می‌خواند اکنون با بارز شدن نقش تعیین‌کننده و قطعی استراتژی کانون‌های شورشی در روند انقلاب دموکراتیک مردم ایران، به‌ویژه در شفافیت مرزبندیهای قاطع میان جبهه خلق با جبهه ضدخلق اعم از شاه و شیخ، و نیز گسترش آتش بر مراکز سرکوب و جهل و جنایت رژیم که پیوسته و روزانه انجام می‌گیرد، مزدوران ریز و درشت در رادیو تلویزیون رژیم و حتی رسانه‌های پسمانده‌های ساواک و بوق‌های استعماری بر طبل پرهیز از مجاهدین و استراتژی کانون‌های شورشی یعنی خط قهر و آتش و انقلاب می‌کوبند.
اخیراً کانال تلگرامی قیام تا سرنگونی اسناد بسیار مهمی را از وزارت به‌اصطلاح علوم رژیم افشا کرد که دارای نکات و جزئیات بسیار خوبی از وضعیت و مناسبات درون این وزارتخانه به‌اصطلاح علمی است. اما جدای از این جزئیات که لازم است جبهه خلق به‌ویژه دانشجویان و اساتید دانشگاه‌ها از آنها مطلع باشند دو نکته بسیار مهم در این اسناد بارز است:
اول، شکنندگی و موقعیت بسیار بحرانی که رژیم ولایت فقیه به‌لحاظ امنیتی در آن گرفتار شده است به گونه‌ای که طبق یکی از اسناد حتی وجود کافه‌های اطراف دانشگاه تهران را نیز نمی‌تواند تاب بیاورد و آنها را یک تهدید امنیتی می‌داند و درصدد تخلیه و جمع‌آوری آنها برآمده است.
دوم، هراس عظیمی است که در جبهه ضدخلق یعنی رژیم افتاده و به کابوس نا تمامش تبدیل شده است. هر چقدر هم تلاش می‌کند خود را سرپا نشان بداد اما هم از عجز و لابه‌های مهره‌های رژیم که این وحشت را علناً مطرح می‌کنند هم از چنین اسناد محرمانه‌ای که افشا می‌شود می‌توان این ترس و لرز را دید. به‌عنوان نمونه، در کنار وارد کردن هزاران پاسدار و بسیجی تحت عنوان استاد به دانشگاه‌ها می‌توان به درخواستهای هراسان وزیر- پاسدار این وزارتخانه مبنی بر افزایش تعداد محافظانش و حتی در اختیار داشتن سلاح! اشاره کرد. و این وضعیت یعنی هم شکنندگی، هم جا به جایی ترس از جبهه خلق به جبهه ضدخلق و اردوگاه رژیم بدون تردید نتیجه بلافصل گسترش و تعمیق استراتژی کانون‌های شورشی است که خط قهر و آتش و انقلاب را نمایندگی می‌کنند. هم‌چنانکه رهبر مقاومت در پیام خود به‌مناسبت سالگرد قیام ۱۴۰۱ منتشر کرد از ۴۱۴ پراتیک و عملیات کانون‌های شورشی در ۴۰ شهر خبر داد و این در حالی بود که رژیم از روزها و هفته‌ها قبل در آمادگی کامل به سر می‌برد به‌طوری که برای این کار ۲۳ هزار مزدور سپاهی و بسیجی و ۲۱ هزار مزدور انتظامی را مورد استفاده قرار داده بود. همین آمار خیره‌کننده از تعداد عملیات کانون‌های شورشی در شرایط اختناق کامل نشان از تعمیق و گسترش اجتماعی استراتژی کانون‌های شورشی دارد که در نهایت در کادر ارتش آزادیبخش ملی ایران انقلاب دموکراتیک مردم ایران را محقق می‌کنند.    
🙏لطفا به اشتراک بگذارید