سر موضع بودن شاخص نبرد با خمینی - #قتل_عام67 #دادخواهی
خاطرات يك شاهد – الف. بيابانكی. قسمت دوم
بعد از آزادی از زندان وقتی نخستین بار حکم مکتوب خمینی مبنی بر قتل عام همه زندانیانی که به قول او «سر موضع نفاق» هستند را دیدم بی اختیار به یاد سالها تلاش زندانبانان و بازجوها برای جا انداختن این واژه در فرهنگ زندان افتادم. درحالی که تسلیم نشدن و ایستادگی بر باورهای وعقاید خود، یک حق شناخته شده برای زندانی سیاسی و عقیدتی است، خمینی و سگ های هاری که بر زندانها و دادستانی ضد انقلاب در دهه های ۶۰ و ۷۰ حاکم بودند، با انکار وجود زندانی سیاسی در زندانهایش، هزاران و صدها هزار مبارز و مجاهدی را که دستگیر می کردند با واژه های محارب و منافق و مرتد و ضد انقلاب به مهمیز شلاق های فرساینده فیزیکی و روانی و ایدئولوژیک می بستند و آن قدر این فشار را ادامه می دادند تا زندانی را از پا در آورند.
آنان نه به عنوان زندانی سیاسی، حتا به عنوان یک انسان حقی برای آنان قائل نبودند، رسما در گفت و گوهای زندانبانان و بازجوها زندانی مجاهد را «سگ» یا «سگ منافق» می نامیدند تا هرچه بیشتر خردش کنند تا حد امکان تحقیرش کنند تا حد امکان هویت اش را انکار کنند. قصد آنها صرفا تخلیه اطلاعاتی فرد اصلا نبود، در درجه اول هویت سیاسی و انسانی زندانی را نشانه می‌گرفتند. تا از او موجودی از خودبیگانه و تهی شده از هویت انسانی به نام « تواب » بسازند تا شبانه روز دعای شان در مقابل خدا این باشد که « خدایا! مجازاتم کن!»
 
خدای شکنجه‌گر بازجوها و مجاهدین سر موضع
بله خدایی که بازجوها و کابل بدستان حرفه‌یی زندانها برای موجود تحقیر شده و له شده می‌ساختند خدای شکنجه گری بود مثل همین بازجوی بالاسرشان مثل لاجوردی و حاج داوود و شریعتمداری که تنها می توانست مجازات کند.
اما نسل پیشتازی که از همان سالهای نخست انقلاب ضد سلطنتی ماهیت داعش گونه خمینی را شناخته بود و می دانست چه هیولای مهیبی از دل این استبداد سیاه بر ایران و منطقه و جهان سایه خواهد افکند،هزاران بار از دل این هفت خوانهای شکنجه های ضدانسانی و قفس و قیامت و واحدهای مسکونی عبور کرد. مرعوب اش نشد. به آرمانش مؤمن تر شد و نتوانست بپذیرد که آزادی مردمش را مابازای جانش فدا کند. و این گونه بود که ایدئولوژی خمینی شکست خورده در مقابل آرمان آزادی و دمکراسی خواهی نسل پیشتاز مجاهد و مبارز به حربه نهایی اش روی آورد و دارها را بر افراشت و شبانه صدها صدها به قتلگاه برد.
سر موضع بودن شاخصی برای سربدار شدن
خمینی و باندهای مخوف دادستانی و سپاه دستگاه منجسمی برای محو و نیست کردن این نسل داشت؛واقعیت آن بود که برغم همه کشتاری که در خیابانها و بازداشتگاها و شکنجه گاها از این نسل شده بود، هنوز دهها هزار زندانی در زندانهای سراسر کشور وجود داشت که با اشراف به ایدئولوژی بنیادگرای خمینی، آزادی و رهایی را به عنوان آرمان برگزیده بود و حاضر به سر فرود آوردن در برابر دستگاه انگیزاسیون خمینی نشده بود.
«سر موضع » همان واژه اختراعی خمینی برای نامیدن این نسل بود. البته مخترعان و سازندگان این واژه، در آن دوران هنوز «اصلاح طلب!» و «اعتدالی»نشده بودند که در یک «گفتمان» متقاعد شوند که زندانی سیاسی و آرمانی حق دارد بر آرمانش پابفشرد حق دارد عقایدش را انکار نکند حق دارد از حقوق مردمش دفاع کند و…
اما «سر موضع » صرفا یک کلمه نبود. بلکه یک صافی و غربالی بود برای آنانکه که حق حیات دارند و آنانکه ندارند. از نظر این دستگاه انسان خوار هیچ زندانی سیاسی سر موضع حق حیات نداشت. مهدور الدم بود. این حکم رسمی خمینی است که در مصاحبه اخیر علی فلاحیان به طور مؤکد بر آن تاکید شده است. او می گوید از نظر خمینی هر زندانی سیاسی سرموضع حکمش اعدام بود. و قتل عام ۶۷ اجرای بی چون و چرای همین حکم خمینی بود…..
🙏لطفا به اشتراک بگذارید