امیرمهدی حسنی: پرواز در شعله‌های آتش
امروز میرویم به قوچان شهر امیرمهدی حسنی در خراسان رضوی. شهر کوچکی که پا به پای کلان شهرها از همان روزهای اول، به قیام سراسری پیوست. در شب ۳۰شهریور، جوانان قوچان با شعارهاشون و آتش زدن موتورها و کانکس‌های نیروهای سرکوبگر، خیابان‌های اصلی شهر رو تسخیر کردن. آن شب مزدوران آتش به اختیار خامنه‌ای به روی جوانان قوچانی آتش باز کردن و دو جوان به نام های علی مظفری و مهدی ببرنژاد با شلیک مستقیم بشهادت رسیدند و جوان دلاور دیگری به نام امیرمهدی حسنی که در اثر زدن با شوکر برقی آتش گرفته بود، در شعله‌های آتش پرواز کرد.
چگونه امیرمهدی حسنی در میان شعله‌های آتش پر کشید
اسمم امیرمهدیه و آذر ۷۸تو قوچان بدنیا اومدم. مثل همه جوونای این خطه، شوخ بودم و با نشاط. از اون دست پسرهایی بودم که بقول دوستام، کودک ِدرونم بیش فعالی داشت.
من هیچ فرصتی رو برای شادی‌کردن و دوری غم از درونم از دست نمی‌دادم. همزمان که درس می خوندم تو کافه رستوران کار می‌کردم. اسم کافه‌مون « کافه عشاق» بود. زمستونا که تو قوچان برف می‌اومد تو کافه می‌نشستم و هوای برفی شهر رو تماشا می‌کردم.
شب ۳۰شهریور که شعله‌های آتش قیام از کردستان در غرب به خراسان در شرق رسید، ما بچه‌های قوچان هم به دادخواهی خون مهسا به خیابون اومدیم. آنشب قوچان همه جا فریاد بود و آتش.
خشم ما جوونای قوچانی فوران کرده بود و می خواستیم با آتش زدن موتورهای نیروهای سرکوبگر، زمین‌گیرشون بکنیم.
مسئولیت من این بود که نذارم شعله‌های آتش خاموش بشه. یه بطری بنزین دستم بود و هرجا که شعله‌ها کم‌سو می‌شدن روشون کمی بنزین می‌ریختم.
آنشب دو تا از جوونای شهرمون شهید شدن. مزدورای خامنه‌ای، علی مظفری و مهدی ببرنژاد رو با شلیک مستقیم کشتن. هر دوشون ورزشکار بودن و جوان.
 
آخرشب که صحنه آروم شد من داشتم با همان بطری بنزین که دستم بود بر می‌گشتم خونه. مزدورای بسیجی دنبالم کردن. با همه توانم می‌دویدم که دستگیر نشم. من زمین خوردم و بنزین روی لباسام ریخت. مزدورا که سر رسیدن، فهمیدن که لباسام بنزینیه در حالیکه فحش می‌دادن و می‌گفتن کجا رو می‌خواستی آتش بزنی با شوکر برقی بهم زدن و تمام وجودم در لحظه آتش گرفت.
اونا با بیرحمی به کسی اجازه ندادن که بهم کمک بکنه. خودمو زمین انداختم و لباسام رو که آتش گرفته بود در آوردم. من در میان شلعه‌ها و در محاصره سرکوبگران می‌سوختم.
مردم با شنیدن فریادهای دردناک من به سمت مزدوران حمله کردن و اونا رو فراری دادن و منو بردن بیمارستان.
اما دیگه ۹۰درصد بدنم و ریه‌هام سوخته بودن. درد جانکاه بیش از دو هفته امانم نداد و من در نبود کمک‌های پزشکی در بیمارستان قوچان، روز ۱۵مهر به یاران شهیدم علی و مهدی پیوستم و ما شدیم سه ستاره سرخ در آسمان پرستاره قوچان که در همان اولین روزهای قیام برای آزادی پرکشیدیم.
بله! ‌من در شعله‌های آتش پر کشیدم تا شعله‌های آتش قیام تاپیروزی فروزان بمونه. پس ای هموطن! نذار این شعله که ما روشن کردیم خاموش بشه.
درود به روان پاکامیرمهدی حسنی که در شعله ‌های آتش پرواز کرد و جاودانه شد.    
🙏لطفا به اشتراک بگذارید