به یاد محمد حاجی رسول‌پور شیرمرد قهرمان بوکان
من محمد حاجی رسول‌پور هستم. سال ۴۴ تو یکی از روستاهای بوکان به نام «آلی کند» به دنیا آمدم.  نجار بودم و شغلم کابینت سازی بود.  همه محله‌مون منو میشناختن. خوش رو و مهربون  بودم و همیشه لبخند به لب داشتم. چونکه برای زندگی یک هدف عالی داشتم.
من از همان نوجوانی درگیر مبارزه با این حکومت بودم. بارها بخاطر فعالیت‌هام توسط مامورین بدنام اطلاعات دستگیر و زندانی شدم.
آخرین بار ۲۴ فروردین ۱۴۰۱ بود که پس از تحمل ۵ماه زندان محکومیتم تمام شد و آزاد شدم.
با شروع قیام سراسری من با تمام وجودم به اعتراضات تو بوکان پیوستم. من از مرگ نمی ترسیدم و آرزوم این بود که تو راه آزادی شهید بشم. من پیشاپیش صفوف حرکت می‌کردم می‌خواستم اگر کسی قراره شهید بشه من باشم. می‌خواستم خودم رو فدای زندگی بهتر جوون‌ترها بکنم. آخه من خودم یک دختر و پسر هم داشتم و همیشه دلم می‌خواست فرزندان ما در آزادی و عدالت زندگی کنن.
محمد حاجی رسول‌پورشیر مرد بوکان چگونه پر کشید و جاودانه شد
این بود که دوباره ۹ مهر ۱۴۰۱ بازداشت شدم و پس از شکنجه‌های زیاد و بیش از دو هفته در زندان بودن، ۲۵مهر با قرار وثیقه آزادم کردن.
اما کمتر از ۴۰روز دوباره بازداشت شدم ۲آذر۱۴۰۱. تو مغازه داشتم کار می کردم که مزدورای اطلاعات ریختن و منو بجرم شرکت تو قیام دستگیر کردن.  اینبار وحشیانه تر از قبل شکنجه‌ام کردن.
علاوه بر شکنجه‌‌های شدید، آب هم ندادند و من از فرط تشنگی و فشارهای شکنجه،‌ روز ۲۲آذر به کما رفتم. مزدوران منو با ویلچر به خانواده‌ام تحویل دادن و من در بخش آی سی یو بستری شدم.
بعد از پنج روز در وضعیت کمای ناشی از شکنجه‌هایِ شدید ِمزدوران ِحکومتی، تو بیمارستان «قلی‌پور» بوکان در راه آزادی که چند دهه برای رسیدن به آن با این رژیم جنگیده بودم جان دادم.
روز ۲۸آذر، مردم منو به زادگاهم تو روستای «آل کندی» بوکان بردن و در میان دست زدن‌ها و شعارهای شهید نمی میرد انبوه جمعیت، در خانه ابدیم آرام گرفتم.
و در آخر از شما جوونا میخوام که خواسته پدر داغدار و پیرم رو محقق کنید که گفت به میدان بیایید و راه ما رو ادامه بدید.    
🙏لطفا به اشتراک بگذارید